فدراسیون بزرگ اندیشان ایرانی
همه چیز اینجا هست!!!
دو شنبه 27 تير 1390برچسب:, :: 13:38 :: نويسنده : محمد .يک برنامهنويس و يک مهندس در يک مسافرت طولاني هوائي کنار يکديگر در هواپيما نشسته بودند. برنامهنويس رو به مهندس کرد و گفت: «مايلي با همديگر بازي کنيم؟» مهندس که ميخواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رويش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روي خودش کشيد.
مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهايش را روي هم گذاشت تا خوابش ببرد. اين بار، برنامهنويس پيشنهاد ديگري داد. گفت: «خوب، اگر شما سوال مرا جواب نداديد ? دلار بدهيد ولي اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم 50 دلار به شما ميدهم. اين پيشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضايت داد که با برنامهنويس بازي کند.» برنامهنويس نخستين سوال را مطرح کرد: «فاصله زمين تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اينکه کلمهاي بر زبان آورد دست در جيبش کرد و 5 دلار به برنامهنويس داد. حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چيست که وقتي از تپه بالا ميرود 3 پا دارد و وقتي پائين ميآيد 4 پا؟» برنامهنويس نگاه تعجب آميزي کرد و سپس به سراغ کامپيوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طريق مودم بيسيم کامپيوترش به اينترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمريکا را هم جستجو کرد. باز هم چيز بدرد بخوري پيدا نکرد. سپس براي تمام همکارانش پست الکترونيک فرستاد و سوال را با آنها در ميان گذاشت و با يکي دو نفر هم گپ (chat) زد ولي آنها هم نتوانستند کمکي کنند. بالاخره بعد از 3 ساعت، مهندس را از خواب بيدار کرد و 50 دلار به او داد. مهندس مودبانه 50 دلار را گرفت و رويش را برگرداند تا دوباره بخوابد. برنامهنويس بعد از کمي مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟» مهندس دوباره بدون اينکه کلمهاي بر زبان آورد دست در جيبش کرد و 5 دلار به برنامهنويس داد و رويش را برگرداند و خوابيد!
موضوعات آخرین مطالب پيوندها
|
||
![]() |